●
عيد آمد و ما خانهی خود را نتكانديم
گردی نسترديم و غباری نستانديم
ديديم كه در كسوت بخت آمده نوروز
از بيدلی آن را ز در خانه برانديم
هر جا گذری غلغلهی شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشانديم
آفاق پر از پيک و پيام است، ولی ما
پيكی ندوانديم و پيامی نرسانديم
احباب كهن را نه يكی نامه بداديم
و اصحاب جوان را نه يكی بوسه ستانديم
من دانم و غمگين دلت، ای خسته كبوتر
سالی سپری گشت و ترا ما نپرانديم
صد قافله رفتند و به مقصود رسيدند
ما اين خرک لنگ زجويی نجهانديم
مانند افسونزدگان، ره به حقيقت
بستيم و جز افسانهی بيهوده نخوانديم
از نه خم گردون بگذشتند حريفان
مسكين من و دل در خم يک زاويه مانديم
طوفان بتكاند مگر اميد كه صد بار
عيد آمد و ما خانه خود را نتكانديم
م. اميد
□ نوشته شده در ساعت 10:36 AM توسط oyox