●
باز هم ديريست که ننوشتم.
چرا ؟ خودم هم نميدونم .
درست که فکر ميکنم ، ميبينم دلايلیکه دارم برای ننوشتن،
خيلی هم دليل نبوده.
هميشه همين جوريه . اون موضوعیکه در زمان خودش خيليمهم به نظر مياد،
وقتيدر موقعيت ديگه بهش فکر بشه ، می بينی خيلیهم مهم نبوده.
وليمشکل اينجاست که آدم بايد بتونه در همون شرايط اصلیتصميم درست رو بگيره.
خلاصه كنم كه الان هم به خاطر كشتن وقت به كافي نت پناه آوردم !!
از اول مهر دارم ميرم مدرسه.شدم آقای کامپیوتر !
هر روز. از صبح تا ساعت ۲.
اميد ؟ مگه تو نمي گفتی هيچوقت سر کاری نميرم که هر روزش مثل هم باشه ؟
پس چيشد ؟
آره هنوز هم ميگم .
ولی برای این کار چه توضيحیمی تونه مفید باشه واقعا نميدونم .
نه فقط واسه اين دونه توضيحی ندارم ، بلکه خيلیچيزای ديگه هم هست که به هم ريخته
و برای هيچ کدوم توضيحیندارم.
چيزایی که فکر می کردم ميمونن ، رفتن.
چيزایی که فکر می کردم رفتن ، برگشتن.
چيزایی که فکر می کردم ميان ، نيومدن.
چيزایی که فکر نميکردم بيان ، اومدن.
خيلی جالبه نه ؟
گاهی بايد سکوت کرد و ديد حرکت بعد چيه ؟
گاهینبايد عجله کرد.
اما نبايد هم دير کرد.
مواظب باش.
پشت سر که بد جور جهنمه ، اميدوارم حداقل روبرو قتلگاه آدم نباشه.
□ نوشته شده در ساعت 3:32 PM توسط oyox