شمعی در باد .
باور کنین اگه موضوع فیلم هر چیز دیگه غیر از اینی که هست بود یک کلمه هم نمینوشتم !
یه فیلم صد در صد متعلق به سینمای بدنه ! اون هم از اون بدنا !
( نمیدونم این اصطلاح بدنه از کجا اومده ولی اینجا که خیلی خوب کاربرد داره !)
اصلا نمیتونم خودمو راضی کنم بیشتر از متوسط به این فیلم امتیاز بدم .
اما باز هم میگم که سوژهٔ امروزی و جالبی داره.
ظاهرا آثاری که زمانشون دنیای امروز باشن طرفدار بیشتری دارن.
مثل رمان
عادت میکنیم که همه چیز امروزی توش پیدا میشد اینجا هم همه
چیز مال یکی دو سالهٔ اخیره.
کار کاملا تحقیق شده به نظر میاد اون هم از اهل فن !
حتی با یکی از دوستان به این نتیجه رسیدیم که احتمالا همه عوامل
( چه بازیگران ، چه عوامل پشت صحنه)دست کم یه بار
اکس زدن !
فیلمنامه یه مشکل خیلی بزرگ داره....و اون اینه که تعداد شخصیتها خیلی زیاده.
در نتیجه جمع و جور کردنشون با مشکل روبرو شده.
با اینکه نسبت به نسخهٔ جشنواره 15 دقیقه کوتاه شده و 1-2 تا شخصیت هم
حذف شدن ولی این مشکل هم چنان ادامه داره .
(بگذریم که یه دونه از اون شخصیتها که حذف شده خیلی توپ بوده !!)
شاید بشه گفت این فیلمنامه دست هر کسی بود همین فیلم رو میساخت
و فقط در اینجا
درخشنده یه کم پیش دستی کرده...فقط همین .
فرزین زروان (
بهرام رادان) همون جوون امروزیه که مشکله همشون هم یکیه !
و اون اینه که خودشون رو End هر چیزی میدونن!
وقتی صحبت تحصیلات بشه : '"
من خیلی بیشتر از چیزایی که استاد میخواست بگه میدونستم !'"'
فرزین غیر از مشکلات فلسفی خودش که میخواد آرامش رو
از هر طریقی پیدا کنه مشکلات دیگه ایی هم داره از جمله خونواده.
مادری از همسر جدا شده (
آزیتا حاجیان)که دورهٔ مرید و مرادبازیرو پشت سر گذاشته
و حالا براش جز یه روح ویران چیزی باقی نمونده.
و حالا از فرزین میخواد اگه قراره عشقی داشته باشه از روی واقعیت باشه:
'"
خودشو دوست داشته باش ، با همهٔ ضعفهاش .تو عاشق ذهنیات این دختره شدی"
تنها جملهٔ درخشان فیلم که در این حال شاید غیر قابل باور ترین جمله هم برای عموم باشه رو
از زبان مادر میشنویم :'"
فرزین خان عزیز ! همهٔ وجود من مادری نیست .'"
و عجبا که چقدر درست میگه.کی گفته هر کی مادر بود بقیه زندگیش تعطیله ؟
مسلما بچه دار شدن از اتففاقات مهم زندگیه ، ولی باور کنیم که مهمترین نیست.
ازدواج هم همین طور.البته که مهمه ، ولی باز مهمترین نیست.
اجازه بدیم این مهمترین رو سر هر چیزی خرجش نکنیم .
نگه داریم برای اون اتفاق بزرگ.( که حتی شاید هیچ وقت زمانش نرسه)
تحصیلات ، شغل ، ازدواج، بچه دار شدن و ... و.... ، همهٔ اینها رو وسیله کنیم
برای اون اتفاق بزرگ.حرف زدنش که آسونه. کاشکی بشه.
فرزین
دچار شک و بدبینی ذاتی هستش که نسبت به همه چیز و همه کس داره !
و ذکر میشه که
ا ین شک مقدسه !
2 سکانس هست که شاید زیباترین سکانسهای فیلم باشه.
یکی فردای اون شبی که فرزین با آیدا (
عسل بدیعی)چت کرده و میخوان برن که استاد آیدا رو ببینن .
فرزین میاد روی تراس. سمت راست تصویر که اتاق فرزین باشه تاریکه و سمت چپ روشنی صبحدم.
قاب فوق العاده ای بسته شده.( اینجا رو یادتون باشه تا دومین صحنه رو هم بگم )
اما در صحنهٔ دیدار با استاد مجازی یه کلیشهٔ خیلی ناجور وجود داره.
یه ماهی که از مسیر خودش بیرون افتاده به دست فرزین به رودخونه برمیگرده ! چه لوس !
این
عشق پلاتونیک(افلاطونی) که از اون به رابطهٔ رابعهٔ
بنت کعب و حسن بصری تعبیر میشه مجبوره به
ازدواج منتهی بشه ! چرا ؟؟ چون :
'"
توی این جامعه ، به غیر از این پیشنهاد (ازدواج) راه دیگه ای نیست '"
یه نکتهٔ قابل تامل و اون این که : خانوم درخشنده ! قبل از جامعه ، مذهب دست فرزین رو بسته .
شاید امکانش نبود که این لفظ در دیالوگ گفت بشه . ولیبا توجه به زندگیفرزین که ما نشونیاز
مذهب نمیبینیم خیلیبعید بخواد برای قوانین جامعه سر خم کنه.
همهٔ اینها به کنار.مگه آیدا با همهٔ اون صوفیمنشیو راهبه بازیش آدم نبود !
حداقل به خاطره اون میبایست قبل از جامعه از مذهب یه اسمیبرده میشد.
و اما بابک (
شهاب حسینی)!
در ظاهر یه کارمند آژانس مسکن ! و در باطن یه بچه شر که علاقهٔ خاصیبه
جامعه نسوان داره !
اولین پیشنهاد دردسر ساز توسط بابک به فرزینیکه به دنبال خونه میگشت داده میشه.
'"
اصلا چرا نمیای پیش خود من ؟'" پیشنهاد ترک خونه .
مستقل بودن اگه برای آرامش باشه خیلیعالیه ولیخوب
دنبال مکان بودن یه چیز دیگه ست !
اینجا دومین صحنه درخشان فیلم اتفاق میفته.
فرزین رو توی همون تراس میبینیم .
ولیاین بار سمت راست که اتاق باشه روشنه و سمت چپ که بیرون باشه تاریک تاریک.
باز هم میگم که خونه بهترین جای دنیاست هر چقدر هم که بد باشه و فرزین این بار خونه رو
ترک میکنه و رو به تاریکیمیره. چرا ؟
چون از نظر اون اگه میگن '"
مرگ حقه'" پس حتما '"
زندگیناحقه"
حتی بعد از
روزهٔ آب کشمش عوض رسیدن به
نیروانا به دکتر ارسیا(
حسام نواب صفوی)که ظاهرا دکترای ویژه کاری داره میرسه !!
( خداییش از اینجا به بعد فیلم جون میگیره !)
دکتر هم که خودش کلیسر خوردهٔ گذشته و حال بوده به جمع بابک و فرزین اضافه میشه.
صحنه های
اکس پارتی و به قول دوستان '"
ترکیدنها '" فوق العاده در اومده و کاملا قابل باور .
2 تا سوتیهم بگم !
در کل فیلم ما میفهمیم نام خانوادگیکسی که قراره
همسر آیندهٔ مادر فرزین بشه آقای جمشیدی نامی باید باشه !
'"
اون آقاه کیبود ؟ جمشیدی . اون حتما میتونه !'"
تا اینکه میبینیم
جمشید گرگین این نقش رو بازیمیکنه !
سوتیاینجساست که ( زمان صحبت مادر با جمشیدی درباره فرزین )
مادر میگه :'"
جمشید! .......... '"
احتمالا احساس خودمونیبودن و همکاری گل کرده بوده !
یه جا هم که سر قرار
دکتر با بابک و فرزین بوده ورودی
بتسا (کافیشاپ ساختمان آفتاب )نشون داده میشه
و وقتیمیریم داخل با رستوران
پستو روبرو میشیم !
نواب صفوی و شهاب حسینیکه خیلیخوب بازی کردن ،
رادان معمولیبود ( فکر کنم همه میدونن که سیمرغ رو به خاطر همهٔ 3-4 تا فیلم که سال 82 داشت بهش دادن - چون این یکیبلندتر بود و در ضمن نقش اول)
بازی زنها اصلا جالب نیست.
موسیقیخوبه ، فیلمبرداری هم .
اوناییکه اهل
Hype شدن و ترکیدن و
Angel Dust هستن برن صفا کنن که اگه
over dose بشن دکتر اونجاست درتون میاره !
اگه low dose بشن دکتر اونجاست میبرتتون بالا !
اگه hype بشن بخوان بپرن دکتر اونجاست !
اگه بیراه برن دکتر اونجاست!
خلاصه باید هماهنگ شد !
مردمک چشم شما تنگه تنگ، مال ما گشاد. این disharmony همه چیز رو به هم میریزه!
نقش این دکتر خیلیشبیه یکیاز دوستایمنه !!
آره ؟؟!