●
هم غصه
بیا لب واكنیم هم غصه ی من
بیا بیدار كنیم خوابیده ها رو
بیا آشتی بدیم با قصه هامون
تمام دستای از هم جدا رو
بیا گلخونه كن ویرونه ها رو
كه قمری جای زاغا رو بگیره
نمی خوام گلدون مادربزرگم
رو طاقچه از بوی غربت بمیره
قفلای خونی صندوقچه ی ما
هزارون ساله گم كرده كلیده
بیا با قلبامون رستم بسازیم
كه اون كه دشمنه ، دیو سفیده
بیا قفل و كلید رو مهربون كن
كه سخته سوت و كور خونه هامون
بیا با دستای هم پل ببندیم
كه رد شه قاصد از رودخونه هامون
اگه شب مثل زندون تنگ و تاره
كلید صبحمون تو دستای ماست
اگه امشب ، شب مرگ ستاره ست
چراغ راهمون خورشید فرداست
ایرج جنتی عطایی
□ نوشته شده در ساعت 1:48 AM توسط oyox