●
سلام !
نمیدونم باید خدا رو شکر کنم یا برنامه نویس این برنامه رو که میشه پینگلیش تایپ کنی و از اون
خروجی فارسی بگیری !!! من که هر 2 تا کار رو میکنم !
آقا چی کار کنم تایپ فارسی بلد نیستم .....نمیخوام هم یاد بگیرم !
برچسب 150 تومنی هم نمیخوام بچسبونم رو کی بوردم ...مگه زوره ؟!!!
4000تومن پول دادم ....مثل مرد پینگلیش تایپ میکنم !
امروز یه خرید دیگه هم داشتم !
زویا پیرزاد دومین رمان خودشو نوشت...
به نام عادت میکنیم !
اولیش که اون قدر سروصدا کرد(چراغ ها را من خاموش میکنم )از نظر من ( و البته چند تن از دوستان) بسیییییییییار شبیه
رمان دفترچهٔ ممنوع اثر آلبا دسس پدس از کار در اومده بود.
ولی خوب به این سادگی نمیشه قضاوت کرد.
لابد باید خودمو راضی کنم اون ن نفری که داور بودن و هر 4 جایزهٔ معتبر سال 81 رو بهش دادن
حالیشون نبود و فقط من حالیمه!!
به هر حال من هنوز همون عقیده رو دارم که هر کتابی ارزش یه بار خوندن رو داره...
آخ ! این رو هم بگم وقتی کتاب فروش کتاب رو داد دست من جلدش رفت تو چشم !
یه صفحه آبی ساده !!! فقط وسطش نوشته عادت میکنیم !
تا اینجاش اشکالی به نظر نمیرسه...مشکله من وقتی بود که دیدم اسم ابراهیم حقیقی پاشه!!
به هر حال من که صلاحیت ندارم در مورد گرافیک نظر بدم!!
بخوانید و لذت ببرید که کل داستان در تهران امروز میگذره ( بر عکس رمان قبلی که آبادن دههٔ 40 بود)
و کلی هم در مورد وبلاگ بحث شده !!
نمیدونم از کدوم شخصیت خوشتون میاد ولی حتما برای هر کدوم یه نمونه دور و برتون
پید میکنین ...
ساعت شد 5:59 صبح !
یه کمی خواب نباید چیز بدی باشه !
□ نوشته شده در ساعت 5:58 AM توسط oyox