●
اگه چیزی نمی نویسم نه اینکه چیزی ندارم...خیلیهم دارم،
ولیگاهیمغزم نمیکشه که راجع به یکیش تمرکز کنم.
به خدا نمیتونم.
از مسائل شخصیتا به هر چیکه دور و برم میگذره.
نمیدونم از چیراضیباشم ؟ و چه خوب میدونم از چیا ناراضیم.
اول چند تا از دوروبرم بگم که دیگه داره اعصابم خورد میشه.
مینویسم شاید یه کم سبک تر بشم .
یکیش مال همین المپیک !والا من نه آنتن ماهواره دارم نه از اون شکم سیرا هستم که نگران فرهنگ جهانیباشم ولیبابا! اگه 200 تا کشور با هم یه قراری گذاشتن که 2 هفته بزنن تو سر و کلهٔ هم ، عشق دنیا رو هم بکنن ، 4 تا جایزه هم رد و بدل بشه ما این وسط چیکاره ایم که قانون همه جارو به هم میزنیم؟
خیلیتافتهٔ جدا بافته ایم ؟
منظورم کاری که میر اسماعیلی جلوی اسراییل کرده.
یا بهتره بگم مجبورش کردن که بکنه.
چه جوریه که مسابقه ندادن احترام گذاشتن میشه به ملت فلسطین ولیبیاحترامینمیشه به اون 200 تا کشور که مثل آدم جمع شدن دور هم ؟
مگه شعار المپیک دوستیو پیوند و از این جور چیزا نیست ؟
فقط ما آدم بودیم نه ؟
در ضمن تونیبلر هم کلیخودشو ضایع کرده که در مراسم افتتاحیه شرکت کرد!!
ولیعوضش ما کلیبا کلاسیم که خاتمیرو داریم!
میگن 4 میلیارد و نیم آدم مستقیم افتتاحیهٔ بازیها رو نگاه کردن .میتونین فرض کنین قبایل بدوی آفریقا و آدمخورهای آمازون فقط ندیدن + ملت فرهیخته ایران !
اصولا المپیک یه دید خاص میطلبه...یه درک دیگه میخواد که به هر حال به علت پیشرفت های همه جانبهٔ مملکت گل و بلبل من فقط فوتبال و کشتیو گاهیجودو و کاراته و ... ( جالبه که بیشتر طرفدار خشونت هستیم !) اهمیت دارن ، اون هم در خارج از المپیک!
از رژه رفتن ایرانیها هم که بهتره چیزی نگم با اون لباسای خوشرنگ!
بگذریم .
بخوانید سرگذشت واقعیسباستین نایت رو از ولادیمیر ناباکف.
با اینکه چاپ جدیدش تازه اومد تو بازار اما به طور کاملا تصادفی من چاپ اول رو خریدم
که البته غیر از طراحیجلدش چیز دیگش عوض نشده.
ناباکف که از اسمش معلومه که روسه ولی بیشتره عمرشو آمریکا گذروند.
رمان چند لایه و خوبیه . اگه بیوگرافی ناباکف رو نخونده باشین فکر میکنین که داستان واقعیه.
این چند روزه که چیزی ننوشتم 3-4 تا چیز دیگه هم خوندم که بعدا مینویسم .
از این چیزا که بگذریم خودم هم اوضاع درستیندارم.
فکرم مغشوشه !
یکیاز دوستام همیشه میگه مثل این پیر مردای هاف هافو شدی که جلوی تلویزیون میشینن ، روزنامه میخونن و یه ریز غر میزنن !( با این فرق که من تلویزیون نمیبینم !)
تابستون داره تموم میشه...پروژهٔ دانشگاه چیشد ؟؟
یه مدتیخیلیخوب پیش رفتم ، ولیالان باز... :(
نمیدونم چمه...
شاید مسافرت میخوام ، شاید یه جای آروم میخوام ،
شاید بیشتر از این "حرف نزدن" میخوام ( بیشتر از این که نمیشه)
پس شاید بیشتر از این "حرف نشنیدن" میخوام ، یه جای ساکت ساکت.
آره شاید...
براي باور بودن
جايي شايد باشه شايد
براي لمس تن عشق
كسي بايد باشه بايد
□ نوشته شده در ساعت 5:34 PM توسط oyox