●
... و این است ضمانت روزگار
و چه خوب
نوشت از اساتید من ، که :
از نتيجه رها شويم.هيچ چيزی نمی تواند جانشين لذت به بازی گرفتن لحظه ای که در جريان است بشود.من نمی دونم چرا همه می خوان از اول بازی اون ته قضیه معلوم باشه
که نه تنها معلوم باشه ، برنده هم باشن .
نمی شه گفت از ترسه . ولی نمی دونم چیه؟
بازی کنین ، همه لذتش به همینه.
لعنت به اون بازی که از اول نتیجه ش معلومه.
به اون نمی گن بازی.میگن سیاست ، چرتکه ، حساب کتاب ، هر چی هست بازی نیست.
اجازه بدین بازیها برگزار بشه.
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
این یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر کهن درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم
برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم
زان پیش که از زمانه تابی بخوریم
کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی
چندان ندهد زمان که آبی بخوریم
خیلی پیچیده نیست...هست ؟
مگو چنین و چنان، دیر می شود گاهیدیگه دوست ندارم دیر بشه.
□ نوشته شده در ساعت 1:22 AM توسط oyox