صمد بهرنگی
سه شنبه می بایست از
صمد مینوشتم که متاسفانه اینترنت به اتمام رسید !
سال روز درگذشت یکی دیگه از بهترینها.
صمد ظاهرا معلمی بیشتر نبود .
معلمی دست به قلم.
اما این چه معلمیه که
شاملو لفظ
هیولا براش به کار میبره.
هیولای تعهد.
شاید یک تجربهٔ شخصی تلخ باعث حک شدن اسم
صمد در ذهن من بوده.
تجربهٔ ممنوعیت
ماهی سیاه کوچولو.
به هر حال بیشتر نمی نویسم .
به یه جملهٔ معروف ازش بسنده میکنم :
'" غرض رفتن است ، نه رسیدن .
زندگی کلاف سر در گمی است
به هیچ جا راه نمیبرد، اما نباید ایستاد.
اینکه میدانیم نخواهیم رسید : نباید ایستاد .
وقتی هم که مردیم ، مردیم به درک!! '"
یه نسخه از
ماهی سیاه کوچولو هم میذارم
اینجا . کسایی که دوست دارن بخونن .
حجمش کمه 80 kb.
در ضمن این جمله رو هم بگم که
صمد از زبان
اولدوز گفته بود:
مرا براي بچه هايي بنويسيد كه يا فقير باشند ويا خيلي ناز پرورده نباشند پس ، اين بچه ها حق ندارند كه قصه هاي مرابخوانند:
1- بچه هاي که همراه نوكــــر به مدرسه مي روند.
2- بچه هايي كه با ماشين سواري گرانقيمت به مدرسه مي آيند.
یکی از دوستان به یادگار مونده از دوران نوجوانی که چند سالی میشه
غربت نشین شده ، از هفتهٔ پیش مهمون وطنه.
این دوست خوب من 4-5 سال پیش ازدواج کرد و رفت سرزمین نارنجی ها.
هفتهٔ پیش موقع پرواز توی فرودگاه هلند متوجه میشه اعتبار پاسپورت ایرانیش تموم شده،
اونجا مسوول بخش رو خبر میکنن و کمتر از 5 دقیقه مشکل حل میشه و به
پرواز میرسه. ایران که میاد برای تمدید اعتبار میره گذرنامه ، نشون به همون نشون که
هفتهٔ دیگه پرواز داره و هنوز از پاسپورت خبری نیست.
حالا بگذریم از برخوردی که اونجا باهاش شده.
به هر حال مدیریت سیستم و امنیت و از این حرفا!!
راستی چند وقت پیش از
ناباکف نوشتم .
ظاهرا مورد استقبال قرار گرفته.چون یه کتاب دیگه هم ازش ترجمه شد.
خنده در تاریکی.
این همون رمانی هستش که پیش زمینهٔ
لولیتای معروف بوده.
من که هنوز نخوندم ...یعنی هنوز نخریدم !
برادرم میگفت این ناباکف توی شطرنج چند تا کتاب معتبر داره
و خلاصه کلی آدم مطرحیه.
خودتون درک کنین آدمی که علاقه مندیش جمع کردن پروانه باشه،
توی شطرنج هم سر رشته داشته باشه ،
داستاناش هم این شکلی باشه چه آدم شاخ و دم داری باید باشه !
امروز-فردا هم نتیجهٔ ارشد سراسری میاد ( که البته میخوام نیاد! )
ولی بیاد که خیال
حسام و آیدین با هم راحت بشه.